*مانعی به اسم سکوت*قسمت سوم

ساخت وبلاگ
... دیوونه ای نثار آرمین کرد و مشغول کار شد ، آن روز هم گذشت اما نگاه های توسکا را به ذهنش سپرد *** کشوی پاتختی مشکی اش را باز کرد ، قرص آرامبخشی خورد، لباس هایش را با لباس راحتی تعویض کرد روی تخت دراز کشید ، صلواتی خواند به خواب رفت. توسکا بود اینبار با دستانی بسته به درختی تنومند گریه میکرد ، فریاد میزد باز هم اسم آن لعنتی را صدا میکرد ، به سمتش رفت کُلت طلایی خود را روی شقیقه توسکا گرفت و گفت: _ بازم عذابم دادی ، خیلی نامردی توسکا ، میخام هر چی زود تر وجود خرابت از رو زمین برداشته بشه با گریه گفت: _ منو نکش خواهش میکنم ازت _ تو زندگیه منو به لجن کشیدی ،همون بهتر که بمیری بعد هم صدای شلیک گلوله .. از خواب پرید کل بدنش را عرق سرد گرفته بود، دست هایش میلرزید، تصاویر لحظه ای پیش جلوی چشمش آمد ، توسکا، دست های بسته اش ، گریه ها ، کلت طلایی ... بغضش شکست مردانه گریه کرد بی صدا اما پر فریاد ، بی صدا اما پر از غصه ، بی صدا اما پر از تنهایی ، دست هایش را جلوی چشمانش گرفت و گریه کرد. *** روز ها میگذشتند و حضور توسکا هم در مغازه پر رنگ تر شده بود و به هر طریقی که م *مانعی به اسم سکوت*قسمت سوم...ادامه مطلب
ما را در سایت *مانعی به اسم سکوت*قسمت سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2jojo1e بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 6 ارديبهشت 1401 ساعت: 21:44

میدونید چیه؟! کم کم دارم به این نتیجه میرسم علاف شدم منظورم از علاف شدن ینی علافـــــــــــــــــــــــــ شدن واقعیه هی من پست میزارم دوباره هــی من پست میزارم و دوباره من هــــــــی پست میزارم امـــــــــــــــــــــــــــــا هیشکی نظر نمیده باباااااااا باور کنید نه واستون کنتر میندازه نه پولیه یه نظره دیگه خب بگید این رمانی که من میزارم خوبه ، بده ، افتزاحه ، قابل قبوله ، در حد انتظاره ... حداقل بگید ادامه بدم یا نه؟ منتظرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر انتقاداتتون هسدم . مچکرمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خوشگلای عمو:) *مانعی به اسم سکوت*قسمت سوم...ادامه مطلب
ما را در سایت *مانعی به اسم سکوت*قسمت سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2jojo1e بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 6 ارديبهشت 1401 ساعت: 21:44

سلامــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به همگی نظرتون راجب یه رمان طنز چیه؟ خب منظورم اینه که این رمانی که دارم مینویسمو با یه رمان طنز عوض کنم ، یا اصن رمان ننویسم؟ گزینه بندی میکنم که راحت تر جواب بدید گزینه الف) رمان طنز گزینه ب) ادامه رمان مانعی به اسم سکوت گزینه ج) کلا هیچی ننویسم البته میدونم که بازدید کننده ثابت ندارم ولی به طور کلی اینو پست کردم مچکرم . *مانعی به اسم سکوت*قسمت سوم...ادامه مطلب
ما را در سایت *مانعی به اسم سکوت*قسمت سوم دنبال می کنید

برچسب : نظرسنجی های جالب,نظرسنجی فوتبال,نظرسنجی فیسبوکی,نظرسنجی های باحال,نظرسنجی باحال, نویسنده : 2jojo1e بازدید : 99 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 21:24

... تمام عقده اش را روی پدال خالی کرد ، با سرعت سرسام آورش در اتوبان در میان ماشین ها لایی میکشید و فریاد میزد فریاد میزد و گریه میکرد برای غصه های زندگی ، گریه میکرد برای تنهایی هایش بعد از نیم ساعت به خانه رسید ریموت را زد و ماشین را داخل پارکینگ پارک کرد با شانه های خمیده وارد خانه شد و مستقیم به اتاقش رفت در را بست و قفل کرد *** صبح با نهایت خرمی و انرژی مثبت از خواب بیدار شد صبحانه اش را خورد و از بانو تشکری کرد و به اتاقش رفت ، در کمدش را باز کرد شلوار قهوه ای سوخته و تی شرت مشکی که در سینه سمت راستش عکس جغدی دوخته شده بود را بیرون کشید ، لباس هایش را بر *مانعی به اسم سکوت*قسمت سوم...ادامه مطلب
ما را در سایت *مانعی به اسم سکوت*قسمت سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2jojo1e بازدید : 85 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 9:55

ســــــــــــــــــــــلام و درود بر خوشگلایی که اومدن به وبلاگـ من

خوش امدیــد 
قبل از هرچیزی واجبه که راجب وبلاگم توضیح بدم
مطلب هایی که من پست میکنم رمان های خودمه ، بدون هیچ گونه کپی از دیگر نویسندگان..
اما یک نکته ی دیگه 
لطفا قبل از هرگونه کپی از هر مطلب و پستی به خصوص پست های رمان با خودم هماهنگ کنید 
نظر اصلا یادتون نره 
به شدت نیازمند نظراتتونم 
خیلییییی خیلییییی ممنونم :)
*مانعی به اسم سکوت*قسمت سوم...
ما را در سایت *مانعی به اسم سکوت*قسمت سوم دنبال می کنید

برچسب : خوش آمدید,خوش امدید متحرک,خوش امدید به انگلیسی,خوش امدید برای وبلاگ,به فیسبوک خوش امدید,خوش امدید عکس,خوش امدید شعر,خوش امدید به زبان ترکی,خوش امدید ب انگلیسی,خوش آمدید meaning, نویسنده : 2jojo1e بازدید : 145 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 10:43

به نام خدا << آدم ها اتفاق ساده ای نیستند گاهی می آیند و میروند اما در رفتن هایشان راز هایی نهفته است که شاید سالیان سال فاش نشود ولی در آمدنشان شاید تقدیر یا سرنوشت مقصر است که زمان هم راز هارا فاش میکند و هم سرنوشت را متغیر...>> روی صندلی چرم مشکی رنگش جا به جا شد و خودکار آبی را درون دستانش چرخاند ، مردد بود برای بازگویی حرف های گذشته ، کلمات را درون ذهنش ترتیب داد و شروع کرد به نوشتن ، با خط خوش و وسواس فراوان قلم را روی کاغذ تکان میداد عقربه ها به تکرار همیشگی میچرخیدند او برایش مهم نبود چندین کاغذ را مچاله کرد و نفس عمیقی کشید زیر لب زمزمه کرد  *مانعی به اسم سکوت*قسمت سوم...ادامه مطلب
ما را در سایت *مانعی به اسم سکوت*قسمت سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2jojo1e بازدید : 73 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 10:43

... با همه احوالپرسی کرد سرش را برای لحظه ای به سمت یخچال ها چرخاند که متوجه سایه ای در میان آن ها شد به آن سمت رفت و قامت بلند ارسطو را دید ارسطو مهارت خاصی در پخت غذاهای محلی داشت ، همه نوع غذای محلی را بلد بود از شمال تا جنوب از شرق تا غرب ، چهره اش هم به جنوبی ها شباهت داشت به کلام آمد و گفت: _ ارسطو اینجا چیکار میکنی؟ گفت: _ دارم طعم یه غذای جدید محلی رو میچشم ابروهایش بالا پرید و گفت: _ تو مغزت طعم غذا رو میچشی؟! ارسطو پاسخ داد _ آره دیگه، توضیحش سخته حالا برو میخوام بقیشو بچشم او هنوز موضوع را درک نکرده بود ولی به اجبار از ارسطو دور شد ، به کنار میزی رفت ک *مانعی به اسم سکوت*قسمت سوم...ادامه مطلب
ما را در سایت *مانعی به اسم سکوت*قسمت سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2jojo1e بازدید : 80 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 10:43

... زمانی که به پاساژ وارد شد نفراتی او را خیره نگاه میکردند، تعجب کرد نگاهی به لباس هایش انداخت مشکلی نداشت ، دستی به سرش کشید آن هم مورد مشکوکی نداشت ، با خودش گفت ( مگه من چه شکلی شدم که اینا اینطوری نگام میکنن؟ نکنه دُم در آوردم یا شایدم شاخ؟!) از تفکرات مضحکش متاسف شد و سری تکان داد ، وقتی وارد مغازه شد فروشنده های آنجا هم خیره نگاهش میکردند بعد از دقیقه ای او هم مشغول کار شد که آرمین ( یکی از فروشنده های مغازه ) به کنارش آمد و گفت: _صدرا خوشتیپ بودی رو نمیکردی سری تکان داد و گفت: _والا از وقتی که اومدم تو پاساژ ملت خیره نگام میکنن ، من یه تیپ ساده زدم خیل *مانعی به اسم سکوت*قسمت سوم...ادامه مطلب
ما را در سایت *مانعی به اسم سکوت*قسمت سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2jojo1e بازدید : 87 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 10:43